تنهای تنها...
















تقديم به احسان جونم . امیدوارم که ازش خوشت بیاد

نيا باران زمين جاي قشنگي نيست

من از جنس زمينم خوب ميدانم كه اينجا جمعه بازار است

و ديدم عشق را در بسته هاي زرد كوچك نسيه ميدادند

در اينجا قدر مردم را به جو اندازه ميگيرند

در اينجا شعر حافظ را به فال كوليان دربه در اندازه ميگيرند

نيا باران زمين جاي قشنگي نيست.......

 

نوشته شده توسط الهام قاسمی در دو شنبه 30 / 11 / 1398برچسب:,

و ساعت 4:50 PM

برای هزارمین بار میگم دوووووووووووووووووووووووست دارم

اگه میدونستم اینقدر زود دلمو میشکنه,بهش دل نمیبستم آخه خدایا خودت که شاهد بودی که من بهش قول دادم تا آخر باهاش بمونم اما نمیدونم چرا حرفمو باور نکرد؟؟؟؟من حتی غرورمو شکستم و بهش گفتم که چقدر دوسش دارم و با دنیا عوضش نمیکنم ولی حیف که باور نکرد.خدایا آخه چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟

چرا عشقشو گذاشتی توی قلبم؟چرا سر راهم قرارش دادی؟چرا بهش نمیفهمونی که من دوسش دارم؟چرا نمیخواد باورم کنه؟چرا منو با بقیه مقایسه میکنه؟؟؟دیگه کم آوردم دلم شکسته غمم فراوون شده نه دوستی دارم که باهاش درد دل کنم نه کسی هست که بهش اعتماد کنم

از بچگی یاد گرفتم که تمام حرفایی که توی قلبم سنگینی میکنه را به خودت بگم.اما تو هم منو دوست نداری.مگه من بندت نیستم؟ خوب منم آدمم دل دارم احساس دارم دوسش دارم....دیگه خسته شدم از دنیا از بی وفایی هاش از اینکه بازیجه دستش شدم و........

مجبورم بازم مثل همیشه,تنهاییمو با خودم تقسیم کنم.دیگه رسیدم آخر خط زندگی.خدا جونم میخوام پیاده بشم.........

بودیم و کسی پاس نمیداشت که هستیم

باشد که نباشیم و بدانند که بودیم


نوشته شده توسط الهام قاسمی در 8 / 9 / 1398برچسب:,

و ساعت 1:49 PM

دوست دارم عزیزم!

 

نوشته شده توسط الهام قاسمی در دو شنبه 16 / 11 / 1389برچسب:,

و ساعت 7:3 PM

!!!

لحظه ء به تو رسیدن یه تولد دوبارست

شهر چشم تورو داشتن یه غروب پر ستارست

خواستن دستای گرمت مثل ماجرا میمونه

برق الماسای چشمت مثل کیمیا میمونه

اگه تو قسمت من شی میزنم یه  رنگ تازه

اسم من کنار اسمت قصر خوشبختی میسازه

تورو هر کی داشته باشه میره تا قله ء خورشید

با تو میشه غصه هارا به زلال چشمه بخشید

زیر چتر لمس دستات میشه تا خدا رها شد

میشه رفت تا آسمونا شاید اون بالا خدا شد

با تو غم رنگی نداره زندگی شهر فرنگه

از تو قلعه ء نگاهت رنگ غصه هم قشنگه

سهم هر کسی که باشی خوش به حال روزگارش

پاییز و زمستوناشم میشه هم رنگ بهارش

شعله ء آتیش چشمات یه چراغونی زیباست

لحظه ء به تو رسیدن بهترین لحظه ء دنیاست

با یه لبخند طلاییت همه ء زمین میلرزه

آرزوی تورو داشتن به هزار دنیا می ارزه

روی انگشتر شعرم قیمتی ترین نگینی

دوست دارم واسه همیشه روی چشم من بشینی

 

 

 

 

نوشته شده توسط الهام قاسمی در شنبه 12 / 11 / 1389برچسب:,

و ساعت 8:21 PM

باید رها شد...

فرصتی نمانده ، پاهایم خسته است ، باید رفت ، باید رها شد از حصار تنهایی ، نمیدانم چگونه این چراها در مقابل دیدگانم ریلی به امتداد تمام زندگی ساخته اند ، شبانه آرزوهایم را در ژرف ترین نقطه ی ذهن کابوس زده ام دفن میکنم و با بقچه ی خاکستری خاطراتم راهی شهر رویایی خیال میشوم و از جاده ی پر از ابهام و تردید میگذرم ، گامهای لرزانم سکوت شب را میشکنند و من در برهوت تنهایی خویش به شمارش گامهایم میپردازم ...

نوشته شده توسط الهام قاسمی در چهار شنبه 11 / 11 / 1389برچسب:,

و ساعت 1:45 PM

!!!

نمیدونم از کجا شروع کنم قصه تلخ سادگیمو؟

نمیدونم چراقسمت میکنم روزهای خوب زندگیمو؟

چرا تو اول قصه همه دوسم میدارن؟وسط قصه میشه سربه سر من میذارن

تا میخواد قصه تموم شه همه تنهام میذارن

میتونم مثل همه دورنگ باشم دل نبازم

میتونم مثل همه یه عشق بادی بسازم که با یک نیش زبون بترکه و خراب بشه

تا بیان جمعش کنن حباب دل سراب بشه.....

میتونم بازی کنم با عشق و احساس کسی

میتونم درست کنم ترس دل و دلواپسی

میتونم دروغ بگم تا خودمو شیرین کنم

میتونم پشت دلا کمین کنم قایم بشم

ولی با این همه حرفا باز منم مثل اونا

یه دروغ گو میشم و همیشه ورد زبونا

یه نفر پیدا بشه به من چه کار کنم؟

با چه تیری اونی که دوسش دارم شکار کنم؟

من باید از چی بفهمم چه کسی دوسم داره؟

توی دنیا اصلا عشق واقعی وجود داره؟

 

نوشته شده توسط الهام قاسمی در یک شنبه 8 / 11 / 1389برچسب:,

و ساعت 1:56 PM

خداحافظ.....

خداحافظ

شبیه برگ پاییزی ، پس از تو قسمت بادم
خداحافظ ، ولی هرگز نخواهی رفت از یادم
خداحافظ ، و این یعنی در اندوه تو می میرم
در این تنهایی مطلق ، که می بندد به زنجیرم
و بی تو لحظه ای حتی دلم طاقت نمی آرد
و برف نا امیدی بر سرم یکریز می بارد
چگونه بگذرم از عشق ، از دلبستگی هایم ؟
چگونه می روی با اینکه می دانی چه تنهایم ؟
خداحافظ ، تو ای همپای شب های غزل خوانی
خداحافظ ، به پایان آمد این دیدار پنهانی
خداحافظ ، بدون تو گمان کردی که می مانم
خداحافظ ، بدون من یقین دارم که می مانی !!!

 

 

نوشته شده توسط الهام قاسمی در یک شنبه 8 / 11 / 1389برچسب:متن عاشقانه,

و ساعت 1:51 PM

مناجات با تو

الهی

نزدیک تر از ما به ما

و مهربانتر از ما به ما.گرفتار آن دردم که تو دوای آنی. تو آنی که خود گفتی و چنان که خود گفتی آنی.

الهی

عاجز و سرگردانم.نه آنچه دانم دارم و نه آنچه دارم دانم.چون توانستم ندانستم و چون دانستم نتوانستم.من کی ام که تو را خواهم چون از قیمت خویش آگاهم.

الهی

به حرمت آن نام که تو خوانی و به حرمت آن صفت که تو چنانی دریاب مرا که میتوانی.

الهی

بنده را از سه آفت نگه دار:از وسوسه های شیطانی.از هوای نفسانی و از غرور و نادانی.

 

این مناجات از خواجه عبدالله انصاری هست.آخر کتاب ادبیاتم بود دلم نیومد که ننویسم آخه بار معناییش خیلی زیاده و من که خیلی خوشم اومد

نوشته شده توسط الهام قاسمی در 13 / 10 / 1389برچسب:مناجات,

و ساعت 12:26 AM

عشق

 

نوشته شده توسط الهام قاسمی در 10 / 10 / 1389برچسب:,

و ساعت 6:18 PM

شب رفتنت آرزو میکنم


نشد تا تو هستی من عاشق بشم

نشد قلب ما عشقو باور کنه
به امشب به تقدیر من عشق تو
به حالی که بی من، تو داری قسم
به عنوان روزی که بردی منو

به حسی که گفتی میایی قسم

به دل خواهی اولین دلهره
به گاهی که با من نبودی قسم
جدا می‌شی  می‌رود خاطره

ولی شک نکن من به تو می‌رسم
نشد تا تو هستی من عاشق بشم
نشد قلب ما عشقو باور کنه
شب رفتنت آرزو می‌کنم
خدا وقت دوریتو کمتر کنه
به چشمای تو قبل هر گریه‌ای
قسم می‌خورم یاد تو با منه
قسم می‌خورم بغض این انتظار

                               یه روزی تو آغوشمون بشکنه

نوشته شده توسط الهام قاسمی در 7 / 10 / 1389برچسب:عاشقانه,شعر عاشقانه,

و ساعت 8:54 AM

فاصله

گفتی که مرا دوست نداری گله ای نیست

بین من و عشق تو ولی فاصله ای نیست

گفتم که کمی صبر کن و گوش به من کن

گفتی که نه باید بروم حوصله ای نیست

پرواز عجب عادت خوبیست ولی حیف

تو رفتی و دگر اثر از چلچله ای نیست

گفتی که کمی فکر خودم باشم و آن وقت

جز عشق تو در خاطر من مشغله ای نیست

رفتی تو خدا پشت و پناهت به سلامت

WWW.ARYA.LOXBLOG.COM

بگذار بسوزد دل من مساله ای نیست...

 

 

 

نوشته شده توسط الهام قاسمی در 4 / 10 / 1389برچسب:عاشقانه,

و ساعت 12:7 AM

YOU & ME

 

نوشته شده توسط الهام قاسمی در 4 / 10 / 1389برچسب:,

و ساعت 10:32 AM

تنهایم

امشب تمام آسمان را دخیل میبندم و اشکهایم را تقدیم کویر بی سایه میکنم تا زمین به دست و پایم بپیچد و تنهایی ام را با پنجره ای که هرگز نمیخندد قسمت میکنم.و به نسیم میگویم نوازشی بر سر آرزوهای از رو رفته ام بکشد و من در ناباوریهایی که حسرت تمام وجودش را پر پر کرد امید میبندم و به دستهایی دل  میدهم که غرق خداست!

نوشته شده توسط الهام قاسمی در 27 / 9 / 1389برچسب:عاشقانه,عکس,

و ساعت 8:11 PM

سلام

سلام

خیلی ساده همه چیز از یک نگاه شروع میشه.آخرش هم همه چیز با همون نگاه تمام میشه با این تفاوت که توی چشم های اونی که می خواد بره دیگه شوق روز اول نیست و توی چشم های تو که با همه وجود دوسش داری جز اشک چیزی نیست.

آره اون میره و شاید دیگه یادش نیاد که تو هم یه روزی دوسش داشتی

اما تو هنوز شب ها با خودت فکر میکنی که الان اون خوابه یا بیدار و تصور ش میکنی وقتی سایه اون مژه های بلند روی گونه های محکمش می افته و حسرت کنار او بودن که در جانت نشسته است و اشک و اشک و...

هیچ راهی نیست که بتونی حتی یک لحظه اون رو ببینی

همه چیز یادآور او هست اما خودش نیست

یادت می آید حرف های آخرش چه تلخ بود و چه نا آشنا گویا که این کلمات برای دهان او نا آشنا بودند

شاید هم برای گوش های تو انتظارش را نداشتی که از دهان او بشنوی

قلبت فشرده شد و باز هم دوستش داشتی با من بگو چه قدر دلت می خواست یکمرتبه بزند زیر خنده و بگوید با هات شوخی کردم

اما نگفت تو هنوز هم امیدواری که برگردد و بگوید همه اش شوخی بوده
 

نوشته شده توسط الهام قاسمی در 27 / 9 / 1389برچسب:,

و ساعت 12:30 AM

کلاس روزگار

در كلاس روزگار
درس هاي گونه گونه هست :
درس دست يافتن به آب ونان
درس زيستن كنار اين و آن.
درس مهر
درس قهر
درس آشنا شدن.
درس با سرشك غم زهم جدا شدن!

در كنار اين معلمان .درسها ,
در كنار نمره هاي صفر و نمره هاي بيست!
يك معلم بزرگ نيز
در تمام لحظه ها ,تمام عمر!

نام اوست :
مرگ !
وآنچه را که درس می دهد,
(( زندگی) است!

 

کـــــــاش !!............

کاش مـی دانستیم زندگی کوتاست ...

خیلــــــــــــی کوتاه !....

کاش از ثانیه ها و لحظه های زندگی لذت می بردیم ٬

کاش قلبــی رو برای شکستن انتخاب نمی کردیم

کاش همه را دوست داشتیم ...

کاش معنی صداقت را ما هم می فهمیدیم !!....

کاش هیچ کودک فقیری دیگر خواب نان تازه وداغ را نمی دید

کاش دلهایمان دریایی می شد !!

کاش مـی فهمیدیم زندگی زیباست ولذت مـی بردیمش تا نهایت...

کاش مـی دانستیم که ما نمـی دانیم فردا برایمان چه اتفاقی می افتد

کاش بهانه ای برای ناراحت کردن دلهای زخم خورده نبود ...کاش..........
 

 

نوشته شده توسط الهام قاسمی در 27 / 9 / 1389برچسب:,

و ساعت 12:27 AM

خدایا

خدايا عاصي و خسته به درگاه تو رو کردم نماز عشق را آخر به خون دل وضو کردم دلم
ديگر به جان آمد در اين شبهاي تنهايي بيا بشنو تو فريادي که پنهان در گلو کردم

نوشته شده توسط الهام قاسمی در 27 / 9 / 1389برچسب:,

و ساعت 12:24 AM

روي قبرم بنويسيد مسافر بوده است/ ........ بنويسيد كه يك مرغ مهاجر بوده است ...... بنويسيد زمين كوچه ي سرگردانيست ..... او در اين معبر پرحادثه عابر بوده است ...... صفت شاعر اگر همدلي و همدرديست ...... در رثايم بنويسد كه شاعر بوده است. بنويسيد اگر شعري ازاومانده بجاي ...... مردي از طايفه ي شعر معاصر بوده است ...... مدح گويي و ثنا خواني اگر دين داريست ...... بنويسيد در اين مرحله كافر بوده است ...... غزل هجرت من را همه جا بنويسيد ...... روي قبرم بنويسيد مهاجر بود


بر سنگ مزارم بنويسيد: در زندگي بارها بالهايم را گشودم تا همچون پرنده اي سبک بال
به پرواز در آيم اما هر بار شکارچي حقيري قلبم را نشانه گرفت و بر زمينم کوفت شايد
مرگ پاياني بر اين پرواز شکست گونه باشد و آغاز رهايي



 

نوشته شده توسط الهام قاسمی در 27 / 9 / 1389برچسب:متن,عاشقانه جدید,عکس تنهایی,

و ساعت 12:21 AM

 

می روم دورازتوبا دنیای خود خلوت کنم
باید آخرمن به این بیگانگی عادت کنم

می روم تا عاقبت پروانه ای پیدا شود
همنشین این دل شوریده ی شیدا شود

 

نوشته شده توسط الهام قاسمی در 27 / 9 / 1389برچسب:عکس عاشقانه,

و ساعت 12:14 AM

طبیعت زیبا را بنگر

طبیعت زیبا را بنگر و به روحت آرامش ببخش.عشق خواهان بهترین چیزهاست و برای آن دلایل خوبی دارد.

نوشته شده توسط الهام قاسمی در 23 / 9 / 1389برچسب:,

و ساعت 6:4 PM

اگر مانده بودی

اگر مانده بودی تورا تا به عرش خدا میرساندم

اگر مانده بودی تورا تا دل قصه ها میکشاندم

اگر با تو بودم به شبهای غربت که تنها نبودم

اگر مانده بودی ز تو مینوشتم  تو را  میسرودم

مانده بودی اگر نازنینم  زندگی رنگ و بوی دگر داشت

این شب سرد و غمگین و غربت با وجود تو رنگ سحر داشت

با تو این مرغک پر شکسته مانده بودی اگر بال و پر داشت

با تو بیمی نبودش ز طوفان مانده بودی اگر همسفر داشت

هستی ام را به آتش کشیدی   سوختم من ندیدی ندیدی

مرگ دل آرزویت اگر بود مانده بودی اگر میشنیدی

با تو دریا پر از دیدنی بود شب ستاره گلی چیدنی بود

خاک تن شسته در موج باران در کنار تو بوسیدنی بود

بعد تو خشم دریا و ساحل بعد تو پای من مانده در گل

مانده بودی اگر موج دریا تا ابد هم پر از دیدنی بود

با توو عشق تو زنده بودم بعد تو من خودم هم نبودم

بهترین شعر هستی رو با تو مانده بودی اگر میسرودم

مانده بودی اگر نازنینم  زندگی رنگ و بوی دگر داشت

این شب سرد و غمگین و غربت با وجود تو رنگ سحر داشت

 

نوشته شده توسط الهام قاسمی در 23 / 9 / 1389برچسب:,

و ساعت 5:58 PM

گرید به حالم کوه و در و دشت از این جدایی

گرید به حالم کوه و در و دشت از این جدایی

مینالد از غم این دل دمادم فردا کجایی؟؟؟

سفر بخیر  سفر بخیر مسافر من

گریه نکن گریه نکن به خاطر من

باران میبارد امشب دلم غم دارد امشب آرام جان خسته ره میسپارد امشب

در نگاهت مانده چشمم شاید از فکر سفر برگردی امشب

از تو دارم یادگاری سردی این بوسه را پیوسته بر لب

قطره قطره اشک چشمم میچکد با نم نم باران به دامن

بسته ای بار سفر را با تو ای عاشقترین بد کرده ام من

رنگ چشمت رنگ دریا سینه من دشت غمها

یادم آید زیر باران با تو بودم با تو تنها  زیر باران با تو بودم با تو تنها

باران میبارد امشب تورا کم دارم امشب آرام جان خسته ره میسپارد امشب

این کلام آخرینم برده میل زندگی را از سر من

گفته ای شاید بیایی از سفر اما نمیشه باور من

رفتنت را کرده باور التماسم را ببین در این نگاهم

زیر باران گریه کردم بلکه باران شوید از جانم گناهم.....

 

نوشته شده توسط الهام قاسمی در 21 / 9 / 1389برچسب:,

و ساعت 7:31 PM

دوستت دارم

اصلا باورم نمیشد که یه روزی از نزدیک ببینمش.حتی توی خواب هم نمیدیدم که یه صبح پاییزی  بتونم ببینمش.

کلی حرف آماده کرده بودم واسه گفتن ولی وقتی دیدمش همشون از ذهنم پاک شدن.دلم میخواست بشینم و ساعتها توی چشمای پاک و معصومش نگاه کنم.ولی خجالت میکشیدم!وقتی دستشو جلو آورد تا دستمو بگیره قلبم به تپش افتاد.دستش که توی دستم بود حس کردم تمام دنیا الان توی دستامه.کنارش نشستن حال عجیبی داشت.پر از آرامش و عشق...

اما حیف انگار عقربه های ساعت مسابقه دو گذاشته بودن.هرچی بیشتر دلم میخواست پیشش بمونم زمان برخلاف میل من سریع گذشت.جای اولین یادگاریش روی صورتم هنوز هست.کاش زمان در دستم بود تا میتونستم ساعتها با عشقم بدون توجه به دنیا عشق بازی کنیم ولی حیف

 

.

 

 

 

نوشته شده توسط الهام قاسمی در 16 / 9 / 1389برچسب:,

و ساعت 9:28 AM

از خدا چیزی جز خدا نباید خواست

روز قسمت بود.خدا هستی را قسمت میکرد.خدا گفت:چیزی از من بخواهید هرچه باشد شما را خواهم داد!سهمتان را از هستی طلب کنید.زیرا خداوند بخشنده است.

هرکه آمد چیزی خواست.یکی بالی برای پریدن و دیگری پایی برای دویدن.یکی جثه ای بزرگ خواست و آن یکی چشمانی تیز.یکی دریا را انتخاب کرد و دیگری آسمان را.در این میان کرمی کوچک جلو آمد و به خدا گفت:خدایا من چیز زیادی از این هستی نمیخواهم.نه چشمانی تیز و نه جثه ای بزرگ نه بال و پایی و نه آسمان و دریا...

تنها کمی از خودت...تنها کمی از خودت به من بده.

و خدا کمی نور به او داد.نام او کرم شب تاب شد.خدا گفت:آن که نوری با خود دارد بزرگ است.حتی اگر به قدر ذره ای باشد.تو حالا همان خورشیدی که گاهی زیر برگ کوچکی پنهان میشوی.

خدا رو به  دیگران گفت:))کاش میدانستید که این کرم کوچک بهترین را خواست زیرا که از خدا چیزی جز خدا نباید خواست))   

 

نوشته شده توسط الهام قاسمی در 14 / 9 / 1389برچسب:,

و ساعت 1:44 PM

نوشته شده توسط الهام قاسمی در 11 / 9 / 1389برچسب:عکس عاشقانه جدید,عکس,

و ساعت 11:4 AM

هیچکس تنهایی ام را حس نکرد

 

نوشته شده توسط الهام قاسمی در 7 / 9 / 1389برچسب:,

و ساعت 4:19 PM

درباره ی ما

الهام هستم 19ساله .متولد07/06/71 از اصفهان(شهرستان فلاورجان). دیپلم علوم انسانی آدم باحال و خنده رویی هستم. عاشق خدا خانوادم و زبان انگلیسی هستم. توی رفاقت کم نمیذارم و با معرفتم ....

الهام قاسمی

»تعداد بازديدها:

ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 3
بازدید هفته : 64
بازدید ماه : 102
بازدید کل : 3947
تعداد مطالب : 64
تعداد نظرات : 53
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


face="Tahoma" color="#99CCFF" style="font-size: 8pt; text-decoration:none">آمار سایت

src="http://salamirani.com/weblog/fallb.js">

<-PollName->

<-PollItems->

>src="http://LoxBlog.Com/fs/fallw.js">